گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
درباره من
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اینجا را در سال 1385 با عنوان "شاهد عینی" برای نوشتن قصه ای که از چند سال قبل در ذهن داشتم ایجاد کردم. اگر اشتباه نکنم در سال 1387 بود که این صفحه و نوشته های آن را حذف کردم. امیدوارم که بتوانم نسبت به واقعیت هایی که تا آن زمان انگیزه ای برای آن قصه گویی بود صادق باشم. چند سال بعد از نو صفحه شاهد عینی را ایجاد کردم فکر میکنم بیشتر به خاطر دلتنگ شدن خودم و همچنین بیان مطالب متنوع.
محسن عینی, مهر ماه 1393
ادامه...
فعلاً اینا اینجا باشه, تا یه فکری برای اینترنتم بکنم البته اینا مواد اولیه تهیه غذا نیستن. :) ربطی هم به حساب بانکیم ندارن. تخلیه ذهنم هم نیست. میتونه ریشه یابی یه سری اتفاقات باشه یا اینکه دریافت من از یک سری موضوعات مرتبط با هم, نمیدونم.
- غرور؛ فکر میکردم هیچ ضعفی ندارم: pride - نمیشه هم عاشق خوبی باشم, هم گناه انجام بدم: aggregation of contradictory! - متوجه نبودم, خدا را ناظر بر اعمالم نمیدیدم: ... - فکر کردم خیلی کارا از دستم برمیاد: overconfidence - خانواده و دوستان خوبی داشتم و دارم, اما روزگار تنهایی و ناتوانی ام را ندیده بودم: forgetting loneliness and inability - سختی کشیده بودم اما سختی نکشیده بودم: unfamiliarity with pain - یادم رفته بود یا اینکه نمیدونستم که یه روزی میمیرم: neglecting the death - بعضی ها احساس میکردن که بهشون از بالا نگاه میکنم, و چون آدم هایی همچنین احساسی داشتن, پس من باید بهش فکر میکردم: disregarding people
بعد از افتتاح حساب در یکی از بانک ها، یه بسته نرمافزاری به عنوان هدیه دادن. روی بسته بندی اون این عبارت ها رو نوشته بود ارزش هدیه: ... "غیر قابل فروش" give me a synonym of what we are not allowed to sell این عبارت "غیر قابل فروش" از جنبه های مختلفی به نظرم جالب اومد. این عبارت تو این موقعیت چه معناهای متفاوتی میتونه داشته بشه. تو بگو. و به طور کلی چقدر جای فکر داره.
ما برای هم چه میکنیم؟ یک ارتباط دوستانه را تصور کنیم چطور دوستی شکل میگیرد؟ به نظر شما با پذیرش ارتباط دارد؟ بگذریم مثال ارتباط خودمان با هم را در نظر بگیرید چرا راحت نمیتوانیم به هم بگوییم درباره این موضوع اینطور فکر نکن آیا منظور این است که مثل گوینده آن فکر کن؟ شاید گوینده هم مثل شما فکر کند آیا ما متوجه ایم که چطور فکر میکنیم؟ به نیازها فکر میکردم متوجه نیستیم خود را در حد چه نیازهایی محدود میکنیم
نقل قول از گفته های استاد محترمی که تعدادی از برنامه هاشون رو دیدم
... از حضرت آدم ما چه یاد بگیریم؟ توبه حضرت آدم توبه کرد, ما هم توبه بکنیم. ... برگردیم به پیش پروردگار خودمون. اولاً گناه که میکنیم, گناه آدم بکنیم. گناه شیطان نکنیم. ... مثل شیطان گناه نکنیم, گناهانی هست ماله شیطانه, ماله آدمیزاد نیست. انسان, یه قدری طغیان در شهوات دارد ذلت آدم ز اشکم بود و باه ... آدم, غرور پیدا نمی کنه. غرور گناه شیطانه. حسد گناه شیطانه ... ظلم و تجاوز, این شیطانیه. دروغ شیطانیه
دوستان و نزدیکانم از این ماجرایی که میگم اطلاع دارن. اواسط سال 1385 بود که تو راه رفتن به ایستگاه قطار تو یکی از اتوبانهای تهران حادثه ای برام اتفاق افتاد. شرایط تصادف خیلی عحیب بود و نمیخوام ذهن شما رو مشغول اون کنم. اما چیزی که برای خودم جالبه اینه که شرایط طوری بود که واقعاً ممکن بود جونم رو از دست بدم یا صدمه بسیار شدیدی ببینم اما خدا رحم کرد و تقریباً هیچ آسیبی ندیدم و به داییم تلفن زدم اومد دنبالم و یه مداوای مختصری کردم و همون روز به مقصدی که میخواستم برم, راهی شدم. چیزی که یادم اومد تا از اون تصادف برای شما بگم اینه که وسایلم کنار اتوبان بود و مردمی که جمع شده بودند میگفتند مواظب وسایلت باش که گم نشه و من تو اون شرایط اصلاً به این فکر نبودم و حتی بهشون گفتم داشتم میمردم , اینا رو میخوام چیکار. شب که به شهری که میخواستم برم رسیدم, تو خونه اتفاقات اون روز رو مرور میکردم. از حال و احوال اون موقع و اون روز خودم, از خداحافظی با خانوادم و جملاتی که به هم میگفتیم, وضعیت تصادفه و پشت سر گذاشتنش. با خودم گفتم واقعاً اگر مرده بودم چی میشد با همون تعبیری که اون موقع میتونستم از مرگ داشته باشم. اون شب خیلی ترسیدم, نمیدونم اون روز اگر مرده بودم چی میشد اما یادمه که شاید به خاطر بعضی مسائل واقعاً آماده مردن تو اون روز و روزگار نبودم. و اینکه الان اینو میگم به این معنی نیست که الان آماده مردن هستم یا اینکه شرایطم بهتره, این رو هم نمیدونم. هدفم از گفتن این اتفاق زندگیم, کارایی که بعد از این تصادف کردم یا بهتر بگم کارایی که نکردم نمیخوام خیلی هم قضیه رو هیجانی مطرح کنم, اما بعد از اون تصادف محسن عینی بود منهای یه سری مسائل که خدا میدونست و خودش و البته این بازگشت برای من از گذشته تر بود و بعد از تصادف و همت بیشتر بعدش اتفاق افتاد. قصه تمام اما از طرفی گفتن آن مایه فخر و مباهاتی برای من نیست و تنها این است که یکی از مشکلاتم حل شد, اما مشکلات انسانی را که پایانی نیست و شاید الان مشکلات دیگر و یا بیشتری داشته باشم. البته الان نمیدانم که بالاخره در نگاه اطرافیانم بداخلاق هستم یا خوش اخلاق, تندخو هستم یا رقیق القلب. یا یکی بپرسد این اتفاقات برای تو افتاده است و هنوز این آدمی هستی که ما میبینیم. و من میگویم نمیدانم اما این تنها اتفاق زندگی من نبود و من هم از اتفاقات زندگی شما چیزی نمیدانم.
در کشور عزیزمان ایران اسلامی همه ساله روز سیزدهم رجب را به مناسبت میلاد مولای متقیان امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام به نام "روز پدر" فرخنده میدارند.
با نام و یاد خدای بخشنده و مهربان شروع به نوشتن این قلیل گفتار میکنم, خدایی که مهربان مهربانان است. میدونی, خدا خیلی مهربونه. به رحمان و رحیم بودن خدا فکر میکردم به این که در این چندین سال اخیر چه کارهایی که میتوانستم بکنم و چه ارزان از کف دادم و "دریغا که مشغول باطل شدیم/ز حق دور ماندیم و غافل شدیم:". استغفرالله و اتوب الیه به خاطر خسران این سالیان اما شکر که این را فهمیدم و "گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت/قطره باران ما گوهر یکدانه شد". الهی و ربی امید که هیچگاه خود را دور از رحمتت و مغفرتت نبینیم آمین یا رب العالمین فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
فعلاً اینا اینجا باشه, تا یه فکری برای اینترنتم بکنم
البته اینا مواد اولیه تهیه غذا نیستن. :) ربطی هم به حساب بانکیم ندارن. تخلیه ذهنم هم نیست.
میتونه ریشه یابی یه سری اتفاقات باشه یا اینکه دریافت من از یک سری موضوعات مرتبط با هم, نمیدونم.
- غرور؛ فکر میکردم هیچ ضعفی ندارم: pride
- نمیشه هم عاشق خوبی باشم, هم گناه انجام بدم: aggregation of contradictory!
- متوجه نبودم, خدا را ناظر بر اعمالم نمیدیدم: ...
- فکر کردم خیلی کارا از دستم برمیاد: overconfidence
- خانواده و دوستان خوبی داشتم و دارم, اما روزگار تنهایی و ناتوانی ام را ندیده بودم: forgetting loneliness and inability
- سختی کشیده بودم اما سختی نکشیده بودم: unfamiliarity with pain
- یادم رفته بود یا اینکه نمیدونستم که یه روزی میمیرم: neglecting the death
- بعضی ها احساس میکردن که بهشون از بالا نگاه میکنم, و چون آدم هایی همچنین احساسی داشتن, پس من باید بهش فکر میکردم: disregarding people
Sep 2011
بعد از افتتاح حساب در یکی از بانک ها، یه بسته نرمافزاری به عنوان هدیه دادن.
روی بسته بندی اون این عبارت ها رو نوشته بود
ارزش هدیه: ...
"غیر قابل فروش"
give me a synonym of what we are not allowed to sell
این عبارت "غیر قابل فروش" از جنبه های مختلفی به نظرم جالب اومد. این عبارت تو این موقعیت چه معناهای متفاوتی میتونه داشته بشه. تو بگو.
و به طور کلی چقدر جای فکر داره.
Sep 2011
ما برای هم چه میکنیم؟
یک ارتباط دوستانه را تصور کنیم
چطور دوستی شکل میگیرد؟ به نظر شما با پذیرش ارتباط دارد؟
بگذریم
مثال ارتباط خودمان با هم را در نظر بگیرید
چرا راحت نمیتوانیم به هم بگوییم درباره این موضوع اینطور فکر نکن
آیا منظور این است که مثل گوینده آن فکر کن؟
شاید گوینده هم مثل شما فکر کند
آیا ما متوجه ایم که چطور فکر میکنیم؟
به نیازها فکر میکردم
متوجه نیستیم خود را در حد چه نیازهایی محدود میکنیم
Sep 2011
نقل قول از گفته های استاد محترمی که تعدادی از برنامه هاشون رو دیدم
... از حضرت آدم ما چه یاد بگیریم؟ توبه
حضرت آدم توبه کرد, ما هم توبه بکنیم.
... برگردیم به پیش پروردگار خودمون. اولاً گناه که میکنیم, گناه آدم بکنیم. گناه شیطان نکنیم.
... مثل شیطان گناه نکنیم, گناهانی هست ماله شیطانه, ماله آدمیزاد نیست.
انسان, یه قدری طغیان در شهوات دارد
ذلت آدم ز اشکم بود و باه
... آدم, غرور پیدا نمی کنه. غرور گناه شیطانه. حسد گناه شیطانه
... ظلم و تجاوز, این شیطانیه. دروغ شیطانیه
(اوّاب, جمع آئب به معنی بازگردنده, توبه کار)
Sep 2011
جوانی بگذرد تو قدرش ندانی
Oct 2011
دوستان و نزدیکانم از این ماجرایی که میگم اطلاع دارن.
اواسط سال 1385 بود که تو راه رفتن به ایستگاه قطار تو یکی از اتوبانهای تهران حادثه ای برام اتفاق افتاد. شرایط تصادف خیلی عحیب بود و نمیخوام ذهن شما رو مشغول اون کنم. اما چیزی که برای خودم جالبه اینه که شرایط طوری بود که واقعاً ممکن بود جونم رو از دست بدم یا صدمه بسیار شدیدی ببینم اما خدا رحم کرد و تقریباً هیچ آسیبی ندیدم و به داییم تلفن زدم اومد دنبالم و یه مداوای مختصری کردم و همون روز به مقصدی که میخواستم برم, راهی شدم.
چیزی که یادم اومد تا از اون تصادف برای شما بگم اینه که وسایلم کنار اتوبان بود و مردمی که جمع شده بودند میگفتند مواظب وسایلت باش که گم نشه و من تو اون شرایط اصلاً به این فکر نبودم و حتی بهشون گفتم داشتم میمردم , اینا رو میخوام چیکار.
شب که به شهری که میخواستم برم رسیدم, تو خونه اتفاقات اون روز رو مرور میکردم. از حال و احوال اون موقع و اون روز خودم, از خداحافظی با خانوادم و جملاتی که به هم میگفتیم, وضعیت تصادفه و پشت سر گذاشتنش. با خودم گفتم واقعاً اگر مرده بودم چی میشد با همون تعبیری که اون موقع میتونستم از مرگ داشته باشم.
اون شب خیلی ترسیدم, نمیدونم اون روز اگر مرده بودم چی میشد اما یادمه که شاید به خاطر بعضی مسائل واقعاً آماده مردن تو اون روز و روزگار نبودم. و اینکه الان اینو میگم به این معنی نیست که الان آماده مردن هستم یا اینکه شرایطم بهتره, این رو هم نمیدونم.
هدفم از گفتن این اتفاق زندگیم, کارایی که بعد از این تصادف کردم یا بهتر بگم کارایی که نکردم
نمیخوام خیلی هم قضیه رو هیجانی مطرح کنم, اما بعد از اون تصادف محسن عینی بود منهای یه سری مسائل که خدا میدونست و خودش و البته این بازگشت برای من از گذشته تر بود و بعد از تصادف و همت بیشتر بعدش اتفاق افتاد.
قصه تمام
اما از طرفی گفتن آن مایه فخر و مباهاتی برای من نیست و تنها این است که یکی از مشکلاتم حل شد, اما مشکلات انسانی را که پایانی نیست و شاید الان مشکلات دیگر و یا بیشتری داشته باشم. البته الان نمیدانم که بالاخره در نگاه اطرافیانم بداخلاق هستم یا خوش اخلاق, تندخو هستم یا رقیق القلب. یا یکی بپرسد این اتفاقات برای تو افتاده است و هنوز این آدمی هستی که ما میبینیم. و من میگویم نمیدانم اما این تنها اتفاق زندگی من نبود و من هم از اتفاقات زندگی شما چیزی نمیدانم.
Oct 2011
ناچیز دیدن گناهان
تکبر
نا امیدی
اکتبر 2011
یاد خدا, توبه از گناه, بندگی, پناه بردن به خدا, عبادت, استعانت از خدا, رضایت خداوند, تواضع
ژانویه 2012
دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار
وزان که با دل ما کرده ای پشیمان باش
مارس 2012
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
آوریل 2012
خاطرم هست که از سخنرانیش شنیدم که
مرد هم اینقدر میان تهی
باز خاطرم هست که بر روی تخت با درد فراوان ذکری را که در کتابی دیده بودم به امید شفا تکرار میکردم
شاید آن زمان تصور این را نمیکردم که ببینم ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
ولی به لطف خدا بهبودی حاصل شد
دعا کنید که بتوان گفت لطف خدا که نیم شرمسار دوست
و بتوان گفت
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
ان شاء الله که اینطور باشد
مارس 2012
امانت ِ مردم ِ
جون 2012
در کشور عزیزمان ایران اسلامی همه ساله روز سیزدهم رجب را به مناسبت میلاد مولای متقیان امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه السلام به نام "روز پدر" فرخنده میدارند.
آگوست 2012
السَلامُ عَلَیکَ مِن مُجاورٍ رَقَّت فیهِ القُلوبُ وَ قَلَّت فیهِ الذنوبُ
درود بر تو همسایه ای که دلها (بر اثر عبادات و بندگی) در آن نرم و فروتن گردید و گناهان (بر اثر آمرزش و عفو خدای تعالی) در آن کم شد
"فرازی از دعای وداع ماه رمضان در کتاب صحیفه سجادیه"
نوامبر 2014
بسم الله الرحمن الرحیم
با نام و یاد خدای بخشنده و مهربان شروع به نوشتن این قلیل گفتار میکنم, خدایی که مهربان مهربانان است. میدونی, خدا خیلی مهربونه. به رحمان و رحیم بودن خدا فکر میکردم به این که در این چندین سال اخیر چه کارهایی که میتوانستم بکنم و چه ارزان از کف دادم و "دریغا که مشغول باطل شدیم/ز حق دور ماندیم و غافل شدیم:". استغفرالله و اتوب الیه به خاطر خسران این سالیان اما شکر که این را فهمیدم و "گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت/قطره باران ما گوهر یکدانه شد". الهی و ربی امید که هیچگاه خود را دور از رحمتت و مغفرتت نبینیم آمین یا رب العالمین
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
سلام
نوامبر 2011
به نقل از سید حسن
چنان زندگی کن که کسانی که تو را می شناسند، اما خدا را نمی شناسند به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند